معرفی کتاب کتابخانه نیمه شب
مت هیگ در کتاب کتابخانه نیمه شب داستان دختری را روایت میکند که با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکند، اما با ورود به یک کتابخانۀ جادویی نگاهش به زندگی تغییر میکند. این رمان تکاندهنده و پرفروش در سال 2020 برنده جایزه گودریدز از نگاه مخاطبان شده است و از تأثیر انتخابهای کوچک و بزرگ در زندگیمان سخن میگوید.
درباره کتاب کتابخانه نیمه شب:
اگر فرصتی برای جبران گذشتهتان داشتید دست به چه انتخابهایی میزدید؟
حقیقت این است که ما هرگز نمیتوانیم تمام کسانی باشیم که دلمان میخواهد؛ نمیتوانیم تمام زندگیهایی را از سر بگذرانیم که دوست داریم و هیچگاه نمیتوانیم تمام مهارتهای مورد علاقهمان را فرابگیریم. اما میتوانیم این تجربه لذتبخش را از رهگذر خواندن رمان به دست آوریم.
جایی میان زندگی و مرگ، کتابخانهای بیانتها وجود دارد که داستان واقعی هر فردی در آن منعکس شده است. تصور کنید در این کتابخانه حق انتخاب یک زندگی را داشتید، چه میکردید و چه چیزهایی در زندگی کنونیتان را تغییر میدادید؟ با تغییر دادن آنها آیا شما همچنان همین فرد بودید؟ نورا سید شخصیت اصلی کتاب کتابخانه نیمه شب (The Midnight Library) در جستجوی زندگی حقیقیاش است و با ورود به این کتابخانه نگاهش به تمام مقولات بنیادین زندگی دگرگون میشود…
افتخارات کتاب کتابخانه نیمه شب:
– حضور در لیست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز
– برنده جایزه گودریدز به انتخاب مخاطبان سال 2020
نکوداشتهای کتاب کتابخانه نیمه شب:
– کتابی خواندنی که روحیهتان را عوض میکند! (واشنگتن پست)
– یک افسانه زیبا؛ داستانی شگفتانگیز برای عصر مدرن است. (جودی پیکولت)
– رمانی بی نهایت جذاب! در دنیای آشفته امروزی، این همان کتابیست که به آن نیاز داریم. (نیویورک تایمز)
خواندن کتاب کتابخانه نیمه شب به چه کسانی پیشنهاد میشود؟
اگر تشنه تجربه کردن بیش از یک سرگذشت هستید و میخواهید با تمام وجوه زندگی افراد گوناگون آشنا شوید، کتاب کتابخانه نیمه شب برای شما نوشته شده است!
در بخشی ازکتاب کتابخانه نیمه شب میخوانیم:
هر زندگیای که از زمانِ آمدن به کتابخانه امتحان کرده بود درواقع رؤیای شخصی دیگر بود. زندگی اولی که ازدواج کرده بود و میخانه داشت رؤیای دَن بود. سفر به استرالیا رؤیای ایزی بود و حسرت نورا دربارۀ نرفتن، بیشتر به صمیمیترین دوستش مربوط میشد تا خودش. رؤیای قهرمان شنا شدن متعلق به پدرش بود،. بله، حقیقت داشت که در دوران کودکی به قطب شمال علاقه داشت و میخواست یخچالشناس شود، اما آن تصمیم هم تا حد زیادی از گفتوگوهایش با خود خانم الم در کتابخانۀ مدرسه شکل گرفته بود. هزارتو هم، خب، آن هم از همان اول رؤیای برادرش بود.
شاید هیچ زندگی بینقصی برای او وجود نداشت، اما مطمئناً جایی زندگیای پیدا میشد که ارزش تجربه کردن داشته باشد. نورا هم متوجه شد که اگر میخواهد آن زندگی را پیدا کند، باید دامنۀ جستوجویش را وسیعتر کند.
خانم الم درست میگفت. بازی هنوز تمام نشده بود. هیچ بازیکنی نباید تا وقتی مهرهای روی صفحه داشت تسلیم میشد.
کمرش را راست کرد و صافتر ایستاد.
«باید از بالاترین و پایینترین قفسهها زندگیهای بیشتری انتخاب کنی. تا الان سعی داشتی واضحترین پشیمونیهات رو جبران کنی. کتابهای قفسههای بالایی و پایینی زندگیهای متفاوتیان. زندگیهایی که وجود دارن، اما هیچوقت اونها رو تصور نکردهی یا نخواستهی، حتی بهشون فکر هم نکردهی. زندگیهایی هستن که میتونی تجربهشون کنی، اما هیچوقت رؤیاشون رو در سر نداشتهی.»
«یعنی زندگیهای غمانگیزی هستن؟»
Reviews
There are no reviews yet.