کتاب هر دو در نهایت می میرند

معرفی کتاب هر دو در نهایت می میرند

آدام سیلورا در کتاب هر دو در نهایت می میرند داستان دو مرد جوان را روایت می‌کند که قاصد مرگ به آن‌ها خبر داده تنها مدت کوتاهی برای زندگی کردن فرصت دارند. اکنون تصمیم با آن دو است که چگونه آخرین روز زندگی‌شان را بگذرانند. انتخاب هر دو یک چیز است: سپری کردن آخرین لحظات نفس کشیدن با یک دوست که او هم فرصت چندانی برای زندگی کردن ندارد. خوشبختانه، برنامه‌ای به نام «آخرین دوست» برای این کار فراهم شده؛ برنامه‌ای که باعث می‌شود واپسین لحظات عمر دو جوان به گونه‌ای متفاوت رقم بخورد. گفتنی است کتاب حاضر جوایز و افتخارات متعددی را از آن نویسنده‌اش ساخته است.

درباره‌ی کتاب هر دو در نهایت می میرند

متیو تورِز قرار است بمیرد. برای رساندن این خبر، با او تماس گرفته‌اند. تماسِ آن‌ها صدای زنگی مخصوص، شبیه به یک ناقوس دارد. متیو تورز حسابی ترسیده و غرق در افکارش شده است. حسی دارد شبیه به یک پیانیست در اولین کنسرتش؛ شاید هم احساسی شبیه یه یک چترباز، هنگامی‌که می‌خواهد برای نخستین بار از هواپیما به بیرون بپرد را تجربه می‌کند. مضحک است. متیو همین چند دقیقه پیش مشغول مطالعه‌ی مطالب سایت «شمارش معکوسی‌ها» بوده و حالا قاصد مرگ با او تماس گرفته تا به او بگوید دقایق زیادی از عمرش باقی نمانده!

چهار ماه از وقتی که رفوس امتریو خانواده‌اش را از دست داده، می‌گذرد. هم‌اکنون او در تاریکی شب به سمت پلوتون حرکت می‌کند. منظورمان از پلوتون، اسمی است که روفوس روی خانه‌اش گذاشته؛ جایی که او و چند تن دیگر از وقتی خانواده‌هایشان مردند یا به امان خدا ولشان کردند، زندگی می‌کنند. تولد هجده‌سالگی رفوس نزدیک است و حالا قاصد مرگ او را هم همچون متیو غافلگیر کرده. دیگر لازم نیست رفوس نگران شست‌وشوی لباس‌های کثیفش یا دلواپس انجام تمرینات تابستانی مدرسه باشد. همه‌چیز با تماس پیک مرگ به پایان رسیده. حالا دیگر فقط انتظار است و انتظار؛ چشم به راهِ مرگ نشستن.

ما این‌گونه با متیو و رفوس در کتاب هر دو در نهایت می میرند (They Both Die at the End) نوشته‌ی آدام سیلورا (Adam Silvera) آشنا می‌شویم. بعد از شنیدن خبر، تنها یک سؤال برای آن دو باقی مانده که ارزش تأمل دارد: چگونه می‌خواهند آخرین روز زندگی‌شان را سپری کنند؟ متیو و رفوس، هر دو به دلایل متفاوتی دلشان می‌خواهد در این روزهای پایانی دوستی پیدا کنند و عمرشان را با او بگذرانند. خوشبختانه برنامه‌ای برای چنین کاری طراحی شده: برنامه‌‌ی «آخرین دوست».

متیو تنظیمات پروفایلش را در این برنامه، جوری قرار داده که فقط افراد شانزده تا هجده‌ساله بتوانند او را ببینند و بزرگ‌ترها نتوانند ارتباط برقرار کنند. او حتی پا را فراتر هم گذاشته و تعیین کرده که فقط روز آخری‌ها بتوانند با او ارتباط برقرار کنند تا متیو مجبور نباشد با آدم‌هایی که به دنبال خرید مواد هستند، سر و کار داشته باشد! از میان صدها یا شاید هم هزاران نوجوانی که همچون متیو در آن روز پیغام مرگ گرفته‌اند، تنها هشتاد و نه نفر روز آخری بین سن شانزده تا هجده سال در برنامه‌ی آخرین دوست آنلاین هستند و یکی از آن‌ها، روفوس است. متیو روی پروفایل روفوس کلیک می‌کند…

کتاب هر دو در نهایت می میرند با استقبال گسترده‌ی مخاطبان و نظر مثبت منتقدان مواجه شد. فروش تعداد بالا از نسخه‌های این کتاب، جوایز متعددی که برنده شده و همچنین نقدهای ستاره‌دار متعددی که برای این اثر نوشته‌اند، گواهی است بر موفقیت کتاب هر دو در نهایت می‌میرند.

گفتنی‌ست در چهارم اکتبر سال 2022 دنباله‌ای بر این رمان با نام «اولین کسی که در نهایت می‌میرد» منتشر شد. آدام سیلورا وعده داده سومین دنباله‌ی رمانِ هر دو در نهایت می‌میرند در سال 2024 منتشر شود.

اقتباس‌های سینمایی و فرهنگی از کتاب هر دو در نهایت می میرند

• یک مینی‌سریال نیم‌ساعته در شبکه‌ی HBO با اقتباس از کتاب هر دو در نهایت می‌میرند ساخته شده است.
• در ژانویه‌ی سال 2023، نتفلیکس امتیاز ساخت سریال هر دو در نهایت می‌میرند را خریداری و تولید آن را آغاز کرد.

جوایز و افتخارات کتاب هر دو در نهایت می میرند

• برنده‌ی جایزه‌ی لینکلن (Lincoln)
• بهترین کتاب سال 2017 به انتخاب Kirkus
• کتاب برگزیده‌ی ویراستاران بوک‌لیست (Booklist)
• بهترین رمان جوان به انتخاب بازفید (BuzzFeed)
• بهترین رمان نوجوانان در سال 2017 به انتخاب مجله‌ی باستل (Bustle)
• بهترین کتاب نوجوانان در سال 2017 به انتخاب مجله‌ی پیست (Paste)
• بهترین کتاب سال 2017 برای نوجوانان به انتخاب بوک‌پیج (BookPage)
• از پرفروش‌ترین کتاب‌های فهرست نیویورک تایمز (The New York Times)
• از منتخبان بهترین رمان نوجوان سال 2017 به انتخاب سایت گودریدز (Goodreads)
• بهترین کتاب سال 2017 به انتخاب اسکول لایبرری ژورنال (School Library Journal)
  و …

نکوداشت‌های کتاب هر دو در نهایت می میرند

• داستانی جسورانه، دوست‌داشتنی، دلهره‌آور درباره‌ی فقدان، امید و قدرت رستگارانه‌ی دوستی. (Lauren Oliver, New York Times bestselling author of Before I Fall)
• در روزی پر حادثه، پسران جوان داستان هر دو در نهایت می‌میرند گپ و گفتی صادقانه و صمیمانه را با یکدیگر آغاز می‌کنند. آن دو درباره‌ی سرنوشتشان،‌ معنای زندگی و خشم‌شان درباره‌ی ناعدالتی‌های نهفته در آن سخن می‌گویند و دوستی‌شان آهسته آهسته به چیزی بیش از دوستی بدل می‌شود. (Publishers Weekly)
• آدام سیلورا از مهارت کافی خود استفاده می‌کند تا خوانندگان کتاب خویش را به فکر کردن درباره‌ی این موضوع که چگونه زندگی می‌کنند و چگونه دل‌شان می‌خواهد زندگی کنند، وا دارد. (Teen Vogue)
• آدام سیلورا در این کتاب نیز استادانه تنوع، ناتوانی و… را در هم می‌آمیزد. کتاب هر دو در نهایت می‌میرند یک آیتم ضروری برای قفسه‌های کتاب‌خانه است. (School Library Journal (starred review))
• کتاب هر دو در نهایت می میرند زیبا و پر از احساسات است و بهترین کار سیلورا تا به امروز به شمار می‌آید. (Jordan April, The River’s End Bookstore, for the Autumn 2017 Teen Indie Next List)
• کتاب هر دو در نهایت می میرند فوق‌العاده و فراموش‌ناشدنی است. (Booklist (starred review))

کتاب هر دو در نهایت می میرند برای چه کسانی مناسب است؟

کتاب هر دو در نهایت می میرند نوشته‌ی آدام سیلورا برای دو گروه از مخاطبان مناسب است: شیفتگانِ داستان و رمان و طرفداران ادبیات مدرن. همچنین نوجوانانی که از خواندن رمان‌هایی درباره‌ی معنای مرگ و زندگی لذت می‌برند،‌ این کتاب را در لیست محبوب‌ترین آثار کتابخانه‌شان جای خواهند داد.

جملات برگزیده کتاب هر دو در نهایت می میرند

• بشر نباید از مرگ بترسد، بلکه آنچه باید از آن بترسد این است که هرگز زندگی کردن را شروع نکند.
• هیچ‌کس دلش نمی‌خواهد بمیرد. حتی کسانی که دلشان می‌خواهد به بهشت بروند، حاضر نیستند بمیرند تا به آنجا بروند. با این حال، مرگ، مقصد مشترک همه ماست.
• زنده بودن، بی‌نظیرترین اتفاق جهان هستی است. اما بیشتر آدم‌های روی کره زمین، فقط زنده‌اند؛ همین.
• مرگ به‌ احتمال زیاد، قشنگ‌ترین ابتکار در زندگی دنیا‌ست. مرگ، موجب تغییر و تحول در زندگی‌ست.

در بخشی از کتاب هر دو در نهایت می میرند می‌خوانیم

ستاد مرگ با آندریا دوناهو تماس نگرفت، چون او قرار نیست امروز بمیرد. آندریا که خودش یکی از افراد مهم ستاد مرگ از زمان شکل‌گیری آن از هفت سال پیش محسوب می‌شد، به اندازه کافی سهم خودش را در برقراری تماس‌ با روز آخری‌ها ایفا کرده بود. آندریا از ساعت دوازده شب تا سه بامداد، با 67 روز آخری تماس گرفته بود؛ البته که این بهترین عدد ممکن نبود؛ اما شکستن رکورد 92 تماس در یک شیفت کاری مشکل به‌نظر می‌رسید، مخصوصاً با توجه به اینکه ستاد مرگ، سرعت تماس‌های او را بررسی می‌کرد.

البته که در ظاهر این‌طور به‌نظر می‌رسید.

آندریا، لنگان لنگان با عصای خود از ساختمان بیرون ‌آمد و امیدوار بود که امشب فهرست تماس‌های او را چک نکنند، گرچه که امیدواری در این حرفه چیز خطرناکی بود. او مشتاقانه اسامی روز آخری‌ها را یکی پس از دیگری رد می‌کرد تا با نفر بعدی تماس بگیرد. الان اصلاً زمان خوبی برای بیکار شدن نبود، به‌خصوص با این همه مخارج فیزیوتراپی بعد از تصادف و شهریه سرسام‌آور کلاس‌های دخترش. لازم به گفتن نیست که این تنها شغلی‌ بود که او در تمام زندگی‌اش در انجام آن مهارت داشت؛ شغلی که خیلی از افراد از آن فرار می‌کنند یا بعد از انجام آن، مجبور به مراجعه به روانپزشک می‌شوند.

قانون شماره 1: روز آخری‌ها دیگر انسان محسوب نمی‌شود.

همین. فقط کافی‌ست از همین یک قانون پیروی کنید تا ساعت‌ها وقت خود را برای صحبت با مشاورین ستاد هدر ندهید. آندریا می‌دانست که نمی‌تواند هیچ کاری برای روز آخری‌ها انجام دهد. مثلاً نمی‌تواند بالشت آن‌ها را آماده کند، آخرین وعده غذایی را برای آن‌ها بپزد یا آن‌ها را زنده نگه دارد. او حتی به خودش زحمت هم نمی‌داد که برای آن‌ها دعا کند. خودش را در داستان زندگی آنها دخالت نمی‌داد و برایشان گریه نمی‌کرد. فقط به آن‌ها می‌گفت که قرار است بمیرند و بعد به کارهای خودش می‌رسید. هرچه زودتر تلفن را قطع می‌کرد، زودتر می‌توانست به روز آخری بعدی زنگ بزند.

آندریا هر شب به خودش یادآوری می‌کرد که این روز آخری‌هایی که با آن‌ها تماس می‌گیرد، چقدر خوشبختند. چون او فقط به آن‌ها نمی‌گفت که قرار است بمیرند؛ بلکه شانس یک زندگی واقعی را به آن‌ها می‌داد.

اما او دیگر نمی‌توانست به‌جای آن‌ها زندگی کند. خودشان باید مسئولیت زندگی‌شان را می‌پذیرفتند. او تا همین‌جا هم نقش خودش را به‌خوبی ایفا کرده بود.

فروشگاه آیهان بوک این کتاب را در اختیار شما علاقه مندان قرار داده است.