معرفی کتاب هری پاتر و سنگ جادو
کتاب هری پاتر و سنگ جادو نوشتهٔ جی کی رولینگ و ترجمهٔ شبنم سلطانپور است. انتشارات آبیژ این رمان مشهور را روانهٔ بازار کرده است.
درباره کتاب هری پاتر و سنگ جادو
مجموعه داستانهای «هری پاتر» زندگی برخی از خوانندگان خود را دگرگون کرده است. کتاب هری پاتر و سنگ جادوبه قلم جی کی رولینگ شروع داستان مشهور یک پسر پرآوازه است. این مجموعه رمان شما را با شخصیتی به نام «هری پاتر» آشنا و همراه میکند. این رمان از گونهٔ کتابهای اعجابانگیزی است که بخشی از یک زندگی متفاوت را با استفاده از کلمات در ذهن شما به تصویر خواهد کشید و شما را به دنیای یک پسر و دوستان و دشمنان او کنجکاو خواهد برد. هری پاتر در جلد اول این مجموعه، پسری یازدهساله است که زندگی سختی را در کنار خانوادهٔ خالهاش میگذراند. او پدر و مادرش را در خردسالی از دست داده است. خانوادهای که سرپرستیاش را بر عهده گرفتهاند، کوچکترین اهمیتی به هَری نمیدهند، اما قرار نیست زندگی هری همینقدر ناامیدکننده ادامه داشته باشد. وقتی تولد یازدهسالگیاش فرا میرسد، حقایق بسیاری فاش خواهد شد و هری پاترِ واقعی متولد میشود. جغدهای نامهرسان مأموریت پیدا میکنند نامهای مهم را به دست هری برسانند. «عمو ورتون»، شوهرخالهاش نامهها را پاره میکند. او نمیگذارد هیچ نامهای به دست هری برسد، اما جغدها کوتاه نمیآیند. کار به جایی میرسد که مجبور میشوند خانهشان را ترک کنند و در جایی دورافتاده مستقر شوند، اما باز هم فایدهای ندارد. نامه باید بهدست هری برسد و دقیقاً پس از خواندن سطرهای نامه، زندگی جدید هری پاتر شروع میشود؛ یک زندگی پر از هیجان، اتفاقهای غیر قابلپیشبینی و آدمهایی جدید. هری پاتر باید در مدرسهٔ «هاگوارتز» به تحصیل جادوگری بپردازد و این سرآغاز رخدادهای هیجانانگیز بسیاری است. سال اول تحصیل و زندگی هری پاتر در مدرسهٔ شبانهروزی هاگوارتز بهترین دوران زندگی او است، اما همهچیز هم عالی نیست؛ یک جسم مخفی خطرناک وجود دارد که درون دیوارهای قلعه پنهان شده و هری معتقد است وظیفهٔ او است که مانع از افتادن آن بهدست شیطان شود. انجام این کار او را در تماس با نیروهایی وحشتناکتر از آنچه تصور میکرد، قرار میدهد.
خواندن کتاب هری پاتر و سنگ جادو را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانی معاصر بریتانیا و قالب رمان پیشنهاد میکنیم.
بخشی از کتاب هری پاتر و سنگ جادو
«از روزی که خانم دورسلی خواهرزادهاش را روی پلهٔ ورودی پیدا کرد، ده سال میگذشت. اما خیابان پریوت هیچ تغییری نکرده بود. خورشید از بالای همان باغچههای زیبا و آراسته طلوع کرد و به پلاک برنجی روی در خانهٔ شمارهٔ چهار تابید. کمکم وارد اتاق نشیمن شد. اتاق نشیمن درست مثل شبی بود که آقای دورسلی اخبار مربوط به پرواز جغدها را از تلویزیون شنیده بود. فقط عکسهای بالای بخاری دیواری از گذر زمان حکایت داشتند. دادلی در عکسهای ده سال پیش درست مثل بادکنک صورتی بزرگی بود که رویش کلاه منگولهدار گذاشته باشند اما حالا دیگر بزرگ شده بود و عکسهای جدیدش پسربچهٔ مو بوری را نشان میداد که با اولین دوچرخهاش بازی میکرد، در پارک سوار چرخ و فلک بود، با پدرش سرگرم بازی با کامپیوتر بود، یا مادرش او را در آغوش گرفته بود و میبوسید. در اتاق هیچ اثری از پسری دیگر که در همان خانه سکونت داشت، به چشم نمیخورد.»
Reviews
There are no reviews yet.