درباره کتاب غریبه ای در قایق نجات
نویسنده در کتاب غریبه ای در قایق نجات روایتگر ماجراهای پیش آمده برای عدهای از سرنشینان بهجا مانده از یک کشتی تفریحی لوکس و مجلل است؛ سرنشینانی شامل افراد معروف و سرشناس از جمله رئیسجمهور سابق آمریکا و عدهای هنرمند هستند که توسط یک میلیاردر با محوریت موضوعی با عنوان «ایده بزرگ» دور هم جمع شدهاند و به گفته صاحب کشتی قصد تغيير دنیا را دارند؛ اما این قایق دچار سانحه میشود و همین حادثه سرنوشت سرنشینانش را تحتتاثیر قرار میدهد.
گروهی که از این سانحه جان سالم به در برده بودند سرگردان و حیران در اقيانوسى بيكران در یک قایق نجات و در انتظار کمک، با فردی روبهرو میشوند که برایشان ادعای «خدایی» میکند. داستان از زبان یکی از بازماندههای آن کشتی لوکس روایت میشود که تمام وقایع را در دفتری ثبت کرده است.
از ویژگیهای مهم این داستان تعمق و تفکر در مورد باورهای عمیق انسانی است، باورهایی که شاید پیش از این اصلا به آنها فکر نکرده بودیم و اینکه چطور پاسخ برخی دعاهای ما میتواند در جایی ظاهر شود که اصلاً انتظارش را هم نداریم. چنین مفاهیمی در اکثر کارهای میچ آلبوم به چشم میخورد، در این رمان نیز داستان به گونهای است که تا مدتها فکر مخاطب را درگیر خود میسازد و سوالات مختلفی برای خواننده داستان مطرح میکند. مثلا به این میاندیشیم که چقدر یک انسان به زمان احتیاج دارد تا در این دنیای بیحدو مرز احساس بزرگی کند ولی تنها حضور در یک اقیانوس کافیست تا احساس کوچک و حقیر بودن به او دست دهد و تازه متوجه شود که هیچکس نیست.
در واقع این رمان به پرسشهای بسیاری که میتواند سؤال تک تک ما انسانها باشد با روایتی داستانگونه پاسخ میدهد. بسیاری از پرسشهایی که پس از فقدان و از دست دادن عزیزان خود درگیر آن میشویم.
ویژگی بسیار قابلتوجه سبک نویسندگی میچ آلبوم این است که پرسشهای عمیقی که ذهن انسانهای امروزی را شدیداً درگیر کرده در قالب داستانهایی پر از وجوه رمزآلود مطرح میسازد و قضاوت نهایی را برعهده خواننده میگذارد، هرچند کلیدهایی را در این میان بهدست خواننده میدهد. این قضاوت شخصی خواننده است که به نتیجه غایی میانجامد.
قسمتی ازکتاب غریبه ای در قایق نجات
وقتی او را از آب بیرون کشیدیم، کوچکترین خراشی روی بدنش نبود. این اولین چیزی بود که متوجهش شدم. بقیهی ما همه پر از زخم و کبودی بودیم، اما او هیچ نشانی روی بدنش نبود، پوست صاف و گندمگون و موهای تیره و ضخیمی داشت که به خاطر آب دریا درهم گوریده شده بود. از سینهی برهنهاش معلوم بود اندام عضلانی نداشت، احتمالا بیست ساله بود با چشمانی آبی روشن؛ همان رنگی که از اقیانوس در تصویر شماست موقعی که رؤیای تعطیلات مناطق گرمسیری را در سر میپرورانید – نه آن امواج خاکستری بیانتهایی که این قایق نجات پرازدحام را احاطه کرده و مثل یک قبر حاضر و آماده، انتظار ما را میکشید.
مرا از اینکه این قدر ناامیدت میکنم ببخش، عشقم. سه روز است که از غرق شدن کشتی گلکسی میگذرد. تا اکنون کسی به جست وجوی ما نیامده است. من سعی میکنم مثبت فکر کنم و ایمان داشته باشم که نجات نزدیک است. اما از لحاظ آب و غذا کمبود داریم.
Reviews
There are no reviews yet.