معرفی کتاب سگ ولگرد
کتاب سگ ولگرد مجموعه داستان کوتاه از نویسنده مشهور ایرانی، صادق هدایت است. این اثر شامل شش داستان کوتاه است که با زبانی نمادین به مسائل مهم زندگی انسان میپردازند.
کتاب سگ ولگرد به زبانهای بسیاری از جمله انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، ترکی استانبولی، ارمنی، بلغاری، و قزاقی ترجمه شده است.
درباره کتاب سگ ولگرد
سگ ولگرد داستان کوتاهی از صادق هدایت است که نخستین بار در سال ۱۳۲۱ نوشته شد. در آن دوران هدایت ممنوعالقلم بود و به همین دلیل داستانش بعد از اشغال ایران در جنگ جهانی دوم، به همراه چند داستان دیگر در مجموعه داستانی به همین نام در تهران منتشر شد. این داستان که کتاب نامش را وامدار آن است درباره یک سگ اصیل اسکاتلندی به نام پات است. پات پس از گم کردن صاحبش، سرگردان شده. انسانها آزارش میدهند. اما در همان زمانی که آزار میبیند در عمق چشمانش میتوان روح او را دید. او سگی معمولی نیست. پات در آرزوی بازگشت به دوران کودکی است….
در این کتاب داستانهای سگ ولگرد، دون ژوان کرج، بنبست، کاتیا، تاریکخانه و میهنپرست را میخوانیم.
کتاب سگ ولگرد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
تمام دوستداران داستان کوتاه و علاقهمندان به آثار هدایت را به خواندن این اثر دعوت میکنیم.
بخشی از داستان کتاب سگ ولگرد
«تمام قوای خودش را جمع کرده بود و جستوخیزهایی از روی ناامیدی برمیداشت. اما اتومبیل از او تندتر میرفت. ـ او اشتباه کرده بود. علاوه بر اینکه به دو اتومبیل نمیرسید، ناتوان و شکسته شده بود. دلش ضعف میرفت و یکمرتبه حس کرد که اعضایش از ارادهی او خارج شده و قادر به کمترین حرکت نیست. تمام کوشش او بیهوده بود. اصلاً نمیدانست چرا دویده، نمیدانست به کجا میرود، نه راه پس داشت و نه راه پیش. ایستاد. لهله میزد، زبان از دهنش بیرون آمده بود. جلوی چشمهایش تاریک شده بود. با سر خمیده، به زحمت خودش را از کنار جاده کشید و رفت در یک جوی کنار کشتزار، شکمش را روی ماسهی داغ و نمناک گذاشت، و با میل غریزی خودش که هیچ وقت گول نمیخورد، حس کرد که دیگر از اینجا نمیتواند تکان بخورد. سرش گیج میرفت، افکار و احساساتش محو و تیره شده بود، درد شدیدی در شکمش حس میکرد و در چشمهایش روشنایی ناخوشی میدرخشید. در میان تشنج و پیچ و تاب، دستها و پاهایش کمکم بیحس میشد، عرق سردی تمام تنش را فرا گرفت. یک نوع خنگی ملایم و مکیفی بود…
نزدیک غروب سه کلاغ گرسنه بالای سر پات پرواز میکردند، چون بوی پات را از دور شنیده بودند. یکی از آنها با احتیاط آمد نزدیک او نشست، به دقت نگاه کرد، همین که مطمئن شد هنوز کاملاً نمرده است، دوباره پرید. این سه کلاغ برای درآوردن دو چشم میش پات آمده بودند»
Reviews
There are no reviews yet.