معرفی کتاب دزد
کتاب دزد نوشتهٔ مارکوس زوساک و ترجمهٔ امیرعلی فتح الهی است و انتشارات نیک فرجام آن را منتشر کرده است. کتاب دزد داستان دختری است که در سردی و خشونتِ دوران جنگ، به دنیای کتابها پناه میبرد.
درباره داستان کتاب دزد
کتاب دزد از زبان کسی یا چیزی روایت میشود که خواننده در انتهای داستان پی به ماهیت آن میبرد. بنابراین شروع آن حسابی جذاب است و در انتها وقتی خواننده میفهمد راوی چه کسی بوده غافلگیر میشود. قهرمان داستان دختری نوجوان به نام لیزل است. داستان در زمان جنگ جهانی میگذرد و مادر لیزل را به دلیل اینکه کمونیست است به اردوگاه کار اجباری فرستادهاند. خانوادهای سرپرستی لیزل را به عهده میگیرند. پدرخواندهٔ لیزل شیفتهٔ کتابهاست و لیزل نیز از این طریق با دنیای کتابها آشنا میشود. اما او روش جالبی برای رسیدن به کتابها دارد: کتاب دزدی.
بااینکه کلیت داستان غمانگیز و در دوران نکبت و سیاهی جنگ میگذرد، اما نویسنده در جایجای داستان از قراردادن لحظات طنزآمیز و خندهدار دریغ نکرده است.
خواندن داستان کتاب دزد را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم
این کتاب برای نوجوانان نوشته شده است اما قطعا بزرگسالان نیز با آن ارتباط برقرار میکنند. ازآنجاییکه این کتاب خشونت جنگ و دشمنی و تعصب را نشان میدهد، خواندن آن برای هر انسانی واجب است.
بخشی از داستان کتاب دزد
«قطعاً قرار بود اتفاق بزرگی در خانهٔ شمارهٔ ۳۳ خیابان هیمل رخ بدهد که لیزل فعلاً هیچ اطلاعی از آن نداشت. شاید انسانها بیشازحد از این عبارت استفاده میکنند، اما حقیقت این بود که دختر فعلاً کارهای مهمتری داشت:
یک کتاب دزدیده بود.
کسی متوجه کارش شده بود.
کتابدزد هم واکنش مناسبی نشان داد.
هر دقیقه و هر ساعت نگرانی و شک او بیشتر میشد. ارتکاب جرم چنین بلایی سر آدمها میآورد. بهخصوص وقتی بچه هستند. انواع مختلف گیرافتادنها را جلوی چشمشان تصور میکنند. مثلاً کسی ناگهان سر راهشان ظاهر شود یا ناگهان معلمهای مدرسه متوجه همهٔ خطاهایی میشوند که در تمام عمرشان مرتکب شدهاند. هر بار صدایی میآید و یا دری به هم میخورد، تصور میکنند که الان پلیس جلوی در ظاهر میشود.
برای لیزل همین کژپنداریهای بیمارگونه بدترین تنبیه بود. همینطور نگرانی از اینکه دوباره باید لباسهای خانهٔ شهردار را برساند. شکی نداشت و حتماً شما هم میدانید که وقتی زمان کار رسید، لیزل حتی به خانهٔ خیابان گرانده نگاه هم نکرد. لباسهای خانهٔ هلنا اشمیت را به دست آرتروززدهاش رساند و لباسهای واینگارتنرهای گربهدوست را تحویل گرفت، ولی به خانهٔ هاینز هرمن بورگرمایستر و همسرش السا نگاه هم نکرد.
Reviews
There are no reviews yet.