کتاب جاناتان مرغ دریایی

معرفی کتاب جاناتان مرغ دریایی

کتاب جاناتان مرغ دریایی نوشته‌ی ریچارد باخ داستانی کوتاه درباره‌ی مرغی دریایی به نام جاناتان است که مثل بقیه‌ی مرغ‌های دریایی فکر نمی‌کند و به دلیل متفاوت بودن با سایرین از سوی همنوعان خود رانده می‌شود. این رمان معروف در گروه پرفروش‌ترین کتاب‌های نیویوررک تایمز قرار دارد.

کتاب جاناتان مرغ دریایی (Jonathan Livingston Seagull) در سال 1970 نوشته شد و به ماجرای مرغ دریایی‌ای می‌پردازد که تمایل ندارد مانند بقیه زندگی کند و می‌خواهد که تندتر و بالاتر از دیگران پرواز کند. دیگر مرغ‌های دریایی چنین تغییری را دوست ندارند و او را از خود دور می‌کنند.

این رمان، داستانی تمثیلی است و به زندگی انسان‌ها و کشمکش درونی و بیرونی آن‌ها می‌پردازد. هر انسانی در قلب خود بر این باور است که منحصر به فرد می‌باشد و تمایل ندارد مانند سایرین باشد. چنین مسائلی درونمایه‌ی اصلی رمان جاناتان مرغ دریایی را تشکیل می‌دهد. از طرف دیگر می‌توان این داستان را ماجرای مرغ دریاییِ جوانی دانست که نمی‌خواهد مثل نیاکان خود باشد و کورکورانه از قوانین تبعیت کند. شاید این رمان به یادماندنی تلنگری برای شما باشد تا تعصبات بی‌معنی را کنار بگذارید و آزاد و رها همان‌طور که تمایل دارید، زندگی کنید.

شاید در نگاه نخست به نظر برسد که ریچارد باخ (Richard Bach) این کتاب معروف را برای کودکان و نوجوانان نوشته اما خواندن آن در هر سنی توصیه می‌شود و اقدامی شایسته است.

نکوداشت‌های کتاب جاناتان مرغ دریایی:

– اثری پیشگامانه. (Barnes & Noble)
– اثری پرفروش و شگفت‌انگیز در نکوداشت قدرت هر فرد و لذت پیدا کردن مسیر. (Amazon)
– این کتاب، درس‌های عمیقی از زندگی به مخاطب می‌دهد. (Invisible Mentor)

جملات برگزیده کتاب جاناتان مرغ دریایی:

– مادر! اصلاً برایم اهمیتی ندارد که پر و استخوان شده باشم، فقط دلم می‌خواهد بدانم چه‌کارهایی را می‌توانم در هوا انجام بدهم و چه‌کارهایی را نمی‌توانم. فقط همین؛ دانستن برایم خیلی مهم است.
– با خودش عهد بست که بعد از این، یک مرغ عادی باشد و همه را با این کار خوشحال کند.
– در بهشت که نباید محدودیت وجود داشته باشد.
– بهشت، نه مکان خاصی و نه زمان خاصی‌ست. بهشت؛ یعنی رسیدن به کمال مطلوب.

در بخشی از کتاب جاناتان مرغ دریایی می‌خوانیم:

برقی عجیب در چشمانش می‌درخشید. شتاب‌زده گفت: باید چه‌کار کنم؟

چیانگ به‌ آرامی حرف می‌زد و تمام مرغان دریایی جوان را زیر نظر داشت: برای اینکه بتوانی باسرعت فکر، به هر مکانی که می‌خواهی پرواز کنی، باید با این علم شروع کنی که همین لحظه به آنجا رسیده‌ای!

طبق چیزی که چیانگ گفته بود، روش کار این بود که جاناتان، دیگر خود را در کالبدی محدود با بال‌هایی یک متری که تنها در چهارچوب مشخصی توان عمل کردن دارند، محبوس نکند. او باید می‌دانست که ماهیت حقیقی او، مانند عددی نانوشته کامل است و در هر زمان و مکانی موجودیت دارد.

جاناتان، هر روز پیش از طلوع خورشید تا نیمه‌های شب تمرین می‌کرد. او تمام توانش را به کار می‌گرفت، اما نتوانست حتی به‌اندازه‌ی یک پر از جایش تکان بخورد.

چیانگ مدام تکرار می‌کرد: ایمان را از یاد ببر جاناتان! برای پریدن، نیاز به ایمان نداشتی و فقط کافی بود آن را درک کنی. این نیز همان است، تلاش کن، تلاش کن!

روزی جاناتان روی ماسه‌های ساحل ایستاده بود، درحالی‌که چشمانش را بسته و غرق در تمرکز بود، به یک‌باره مفهوم حرف‌های چیانگ را فهمید: «بله. این عین حقیقت است! من کامل هستم! یک مرغ دریایی بدون هیچ محدودیتی!» لبریز از شعف شد. چیانگ با لحنی پیروزمندانه گفت: مرحبا!

جاناتان چشمانش را باز کرد. همراه مرغ پیر بر ساحل دیگری از دریا ایستاده بودند. درختان تا سطح آب خم شده و دو خورشید در آسمان روی سرشان در گردش بودند.

فروشگاه آیهان بوک این کتاب را در اختیار شما علاقه مندان قرار داده است.