درباره کتاب اشک هایی که در سکوت جاری شدند
داستان اشک هایی که در سکوت جاری شدند روایت زندگی عاشقانهی زوجی است که از همان ابتدا به طرز غیر متعارفی با هم آشنا میشوند، در مکان و شرایطی بسیار عجیب…
«کوئین»، دختر یک خانوادهی اصیل و ثروتمند، قرار است به زودی با «ایتان» پسر جذابی که او نیز از یک خانواده ی متمول است، ازدواج کند. همه چیز برای یک عروسی مجلل آماده است و قرار است به زودی کارتهای دعوت پخش شود. کوئین که به تازگی از سفر برگشته، بیخبر به خانهی ایتان میرود تا او را سورپرایز کند اما در کمال تعجب متوجه مردی مضطرب میشود که پشت در خانه کشیک میدهد.
کوئین میخواهد مرد را کنار زده و وارد خانه شود که مرد جلوی او را میگیرد و با توضیحاتی کوئین را شوکه میکند. اینکه نامزد کوئین در حال حاضر با دوست دختر همان مرد، یعنی «گراهام» داخل خانه هستند! ناگهان دنیا روی سر کوئین خراب میشود! او میخواهد وارد خانهی ایتان شود، دعوا کند و همه چیز را در هم بریزد، اما با کمک «گراهام» که مانع میشود، خود را کنترل میکند. آن دو همانجا یعنی پشت در خانهای که به هر دوی آنها خیانت میشود، مینشینند و فکر میکنند که حال چه باید کرد؟
بخشی از کتاب اشک هایی که در سکوت جاری شدند
ازدواجمان فرو نریخت. ناگهان از هم نپاشید. روندش خیلی کندتر بود. میتوان گفت تحلیل رفت.
حتی نمیدانم بیشتر تقصیر کداممان است. خیلی قوی شروع کردیم. قویتر از اکثر زوجها؛ از این بابت مطمئنم. ولی در چندسال گذشته ضعیف شدهایم. آزاردهندهترین ویژگیاش این است که در تظاهر به اینکه چیزی تغییر نکرده، استادیم. دربارهاش حرف نمیزنیم. از بسیاری جهات شبیه همیم و یکی از ویژگیهای مشترکمان توانایی اجتناب از چیزهایی است که نیازمند بیشترین توجهند.
در دفاعمان باید بگویم وقتی عشق و محبت هنوز وجود دارد، سخت است اعتراف کنی ازدواج به نقطه پایان رسیده. مردم فکر میکنند ازدواج تنها وقتی به نقطه پایان میرسد که محبت از بین میرود؛ خشم جایگزین خوشحالی میشود؛ بیزاری جای خوشبختی را میگیرد. ولی من و گراهام از دست هم عصبانی نیستیم. فقط نسبت به گذشته فرق کردهایم.
گاهی اوقات وقتی آدمها تغییر میکنند، این تغییر در ازدواجشان مشهود نیست، چون زن و شوهر با هم و در یک جهت تغییر میکنند. ولی آدمها گاهی در جهتهای متضاد هم تغییر میکنند.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.